دکلمه های علی ایلکا

دکلمه های علی ایلکا

آدرس کانال دکلمه های علی ایلکا در تلگرام https://telegram.me/deklamehaye_ali_ilka
دکلمه های علی ایلکا

دکلمه های علی ایلکا

آدرس کانال دکلمه های علی ایلکا در تلگرام https://telegram.me/deklamehaye_ali_ilka

برشی از رمان جز از کل - استیو تولتز





برشی از رمان  جز از کل

نوشته‌ استیو تولتز

ترجمه‌  پیمان خاکسار

انتشارات  نشر چشمه

 

دانلود دکلمه علی ایلکا

شش و بیست دقیقه صبح - علی ایلکا



به ساعت نگاه کردم،

شش و بیست دقیقه صبح بود.

دوباره خوابیدم.

بعد پاشدم.

به ساعت نگاه کردم.

شش و بیست دقیقه صبح بود.

فکر کردم: هوا که هنوز تاریکه، حتماً دفعه ی اول اشتباه دیده ام.

خوابیدم وقتی پاشدم هوا روشن بود ولی ساعت باز هم شش و بیست دقیقه صبح بود.

سراسیمه پا شدم، باورم نمی شد که ساعت مرده باشد.

به این کارها عادت نداشت. من هم توقع نداشتم.

آدم ها هم مثل ساعت ها هستند.

بعضی ها کنارمان هستند مثل ساعت، مرتب، همیشگی. آنقدر صبور

دورت می چرخند که چرخیدنشان را حس نمی کنی.

بودنشان برایت بی اهمیت می شود، همینطور بی ادعا می چرخند، بی

آنکه بگویند باطری شان دارد تمام می شود بعد یکهو روشنی روز خبر

می دهد که او دیگر نیست.

قدر این آدم ها را باید بدانیم

 

قبل از شش و بیست دقیقه...!

 

 

دانلود دکلمه علی ایلکا


برای یاد گرفتن آنچه می خواستم بدانم احتیاج به پیری داشتم - ژوبرت


برای یاد گرفتن آنچه می خواستم بدانم احتیاج به پیری داشتم

اکنون برای خوب به پا کردن آنچه که می دانم، احتیاج به جوانی دارم.

 

ژوبرت

دانلود دکلمه علی ایلکا

آسمان هم که بارانی‌ست ...! - سید علی صالحی



حالا بعد از آن همه سال، آن همه دوری

آن همه صبوری

من دیدم از همان سرِ‌ صبحِ آسوده

هی بوی بال کبوتر و

نایِ تازه‌ی نعنای نورسیده می‌آید

پس بگو قرار بود که تو بیایی و ... من نمی‌دانستم!

دردت به جانِ بی‌قرارِ پُر گریه‌ام

پس این همه سال و ماهِ ساکتِ من کجا بودی؟

 

حالا که آمدی

حرفِ ما بسیار،

وقتِ ما اندک،

آسمان هم که بارانی‌ست ...!

 

به خدا وقت صحبت از رفتنِ دوباره و

دوری از دیدگانِ دریا نیست!

سربه‌سرم می‌گذاری ... ها؟

می‌دانم که می‌مانی

پس لااقل باران را بهانه کُن

دارد باران می‌آید.

 

مگر می‌شود نیامده باز

به جانبِ آن همه بی‌نشانیِ دریا برگردی؟

پس تکلیف طاقت این همه علاقه چه می‌شود؟!

تو که تا ساعت این صحبتِ ناتمام

تمامم نمی‌کنی، ها!؟

 

باشد، گریه نمی‌کنم

گاهی اوقات هر کسی حتی

از احتمالِ شوقی شبیهِ همین حالای من هم به گریه می‌افتد.

چه عیبی دارد!

 

اصلا چه فرقی دارد

هنوز باد می‌آید،‌ باران می‌آید

هنوز هم می‌دانم هیچ نامه‌ای به مقصد نمی‌رسد

 

 

شعر :  سید علی صالحی

ــــــــــــــــــــــــــــــ

دکلمه :  علی ایلکا


 دانلود دکلمه 

گرفتم خط زدی از دفترت ای سفله نامم را - مرتضی لطفی


گرفتم خط زدی از دفترت ای سفله نامم را

چطور از یادِ مردم می‌بری- ابله- کلامم را!

 

هنوز از هستی‌ات رنگی نمی دیدند و می دیدند

که بر اوراق هستی ثبت می‌کردم دوامم را

 

هنوز از گُل‌گُلِ پیراهنِ خود ذوق می کردی

که عاری کردم از سودای پرچم پشت بامم را

 

هنوز از گوشهٔ قنداقه بوی شیر می‌دادی

که من طی کرده بودم سالها ایام کامم را

 

زدی، رفتی، برو با مایه ی بی مایگی خوش باش

نمی‌گیرم پس از زخم از ضعیفان انتقامم را!

 

مرتضی لطفی

دکلمه علی ایلکا


من پیر شدم ،دیر رسیدی،خبری نیست - ناصرحامدی


من پیر شدم ،دیر رسیدی،خبری نیست

مانند من آسیمه سر و دربدری نیست

 

بسیار برای تو نوشتم غم خود را

بسیار مرا نامه ،ولی نامه بری نیست

 

یک عمر قفس بست مسیر نفسم را

حالا که دری هست مرا بال و پری نیست

 

حالا که مقدر شده آرام بگیرم

سیلاب مرا برده و از من اثری نیست

 

بگذار که درها همگی بسته بمانند

وقتی که نگاهی نگران پشت دری نیست

 

بگذار تبر بر کمرِ شاخه بکوبد

وقتی که بهار آمد و او را ثمری نیست

 

تلخ است مرا بودن و تلخ است مرا عمر

در شهر به جز مرگ متاع دگری نیست

 

شعر :  ناصرحامدی

دانلود دکلمه