دکلمه های علی ایلکا
آدرس کانال دکلمه های علی ایلکا در تلگرام https://telegram.me/deklamehaye_ali_ilka
دکلمه های علی ایلکا
آدرس کانال دکلمه های علی ایلکا در تلگرام https://telegram.me/deklamehaye_ali_ilkaروزانه‌ها
همهپیوندها
- کانال دکلمه های علی ایلکا در تلگرام روی لینک کلیک کنید
دسته‌ها
- گروس عبدالملکیان 1
- شاعران خارجی 8
- ناشناس 3
- قیصر امین پور 6
- فاضل نظری 13
- علیرضا آذر 1
- محمد علی بهمنی 5
- افشین یداللهی 3
- کاظم بهمنی 6
- محمد حسین بهرامیان 1
- علی ایلکا 15
- سعید بیابانکی 2
- فریبا عباسی 1
- شاعران امروزی 27
- حسین زحمتکش 1
- امیر سهرابی 1
- محمد علی جوشایی 1
- علیرضا روشن 1
- شهریار 1
- نجمه زارع 3
- محمد سلمانی 2
- شهراد میدری 1
- مهدی سهیلی 1
- حمید مصدق 1
- مصطفی مستور 1
- ساسان مظهری 1
- حامد عسکری 1
- علی صالحی 3
- احمد شاملو 1
- حافظ 1
- حسین منزوی 2
- چارلز بوکوفسکی 0
- زندگینامه 0
- عباس معروفی 1
- امیر محمد پور 1
- پویا جمشیدی 1
- مریم حیدرزاده 1
- نجیب بارور 1
- جواد نعمتی 1
- سیامک نوری 1
- پرستش مددی 1
- رضا علیپور 1
- هوشنگ ابتهاج 1
- سیاوش کسرائی 1
- روزبه معین 1
- جلال حاجی زاده 1
- پوریا شیرانی 1
- مرتضی لطفی 1
- محمد رضا جعفری 1
- استیو تولتز 1
- جامی 1
- رودکی 0
https://telegram.me/deklamehaye_ali_ilka
فاضل نظری کاظم بهمنی قیصر امین پور خواننده محمد علی بهمنی دکلمه علی ایلکا کلیپ اصغر معاذی نجمه زارع متن پاییز شاعر علی ایلکا دکلمه شعرجدیدترین یادداشت‌ها
همه- دید مجنون را یکی صحرا نورد - جامی دید مجنون را یکی صحرا نورد در میان بادیه بنشسته فرد دفترش صحرا و انگشتان قلم میزدی هر لحظه حرفی را رقم گفت مجنون شیدا...
- ای ابر دل گرفته ی بی آسمان بیا - فاضل نظری ای ابر دل گرفته ی بی آسمان بیا باران بی ملاحظه ی ناگهان بیا چشمت بلای جان و تو از جان عزیزتر ای جان فدای چشم تو با قصد...
- لینک کانال دکلمه های علی ایلکا لینک کانال دکلمه های علی ایلکا در تلگرام روی لینک کلیک کنید . https://telegram.me/deklamehaye_ali_ilka اینستاگرام:...
- من شوق قدم های رسیدن به تو هستم - احمد امیرخلیلی من شوق قدم های رسیدن به تو هستم یک شهر دلش رفت که من دل به تو بستم آرامش لبخند تو اعجاز تو این است زیبایی تو خانه...
- آمد و گفت: روح بادم و رفت - افشین یداللهی آمد و گفت: روح بادم و رفت عطر او ماند روی یادم و رفت خود نفهمید در چه حالی بود گریه می کرد و گفت شادم و رفت تکه های دلی...
- مجسمه - علی ایلکا مثل مجسمه وجهی مشترک است میان من و تو و فریاد خاموش نا گفته هایی که بر انتهای قلبهامان مینشیند حرفی از من نیست ، حرفی...
- پدر - محمدرضا جعفری از پله های سن بالا آمد، جایزه ی قلم طلایی ونیز را از هیئت داوران تحویل گرفت و برای سخنرانی پشت جایگاه ایستاد . کاملا...
- برشی از رمان جز از کل - استیو تولتز برشی از رمان جز از کل نوشته استیو تولتز ترجمه پیمان خاکسار انتشارات نشر چشمه دانلود دکلمه علی ایلکا
- شش و بیست دقیقه صبح - علی ایلکا به ساعت نگاه کردم، شش و بیست دقیقه صبح بود . دوباره خوابیدم . بعد پاشدم . به ساعت نگاه کردم . شش و بیست دقیقه صبح بود ....
- برای یاد گرفتن آنچه می خواستم بدانم احتیاج به پیری داشتم - ژوبرت برای یاد گرفتن آنچه می خواستم بدانم احتیاج به پیری داشتم اکنون برای خوب به پا کردن آنچه که می دانم، احتیاج به جوانی...
بایگانی
- دی 1402 1
- آذر 1402 1
- فروردین 1401 2
- بهمن 1400 1
- اردیبهشت 1399 5
- فروردین 1399 1
- اسفند 1398 1
- بهمن 1398 1
- آذر 1398 1
- مهر 1398 1
- مرداد 1398 1
- اسفند 1397 1
- بهمن 1397 2
- آبان 1397 1
- مهر 1397 2
- شهریور 1397 1
- تیر 1397 4
- اردیبهشت 1397 2
- فروردین 1397 3
- اسفند 1396 1
- بهمن 1396 5
- دی 1396 1
- آذر 1396 3
- آبان 1396 1
- شهریور 1396 1
- خرداد 1396 2
- اردیبهشت 1396 1
- فروردین 1396 5
- اسفند 1395 1
- بهمن 1395 1
- دی 1395 1
- آذر 1395 3
- آبان 1395 2
- مهر 1395 1
- شهریور 1395 8
- مرداد 1395 8
- تیر 1395 8
- خرداد 1395 25
- اردیبهشت 1395 9
- فروردین 1395 3
- بهمن 1394 3
- دی 1394 1
- آذر 1394 5
- آبان 1394 2
- مهر 1394 3
- شهریور 1394 1
- مرداد 1394 1
- تیر 1394 2
- اردیبهشت 1394 2
- فروردین 1394 1
تقویم
دی 1402| ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
| 1 | ||||||
| 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
| 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
| 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
| 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
| 30 |
جستجو
آمار : 132366 بازدید
Powered by Blogsky
در گیر و دار جنگ شما را شناختم - محمد_ سلمانی
در گیر و دار جنگ شما را شناختم
در مرز و نام ننگ شما را شناختم
بسیار ناشناخته بودی برای من
در یک شب قشنگ شما را شناختم
تو با شتاب تیر به سمت من آمدی
من نیز بی درنگ شما را شناختم
زخمی زدی و در تن من گم شدی و من
با گام‌های لنگ شما را شناختم
تا با شکوه سوختنم را قدم زنم
در کوچه های تنگ شما را شناختم
آتش نه عشق ، عشق نه آتش ، که عاقبت
سنگی زدم به سنگ شما را شناختم
بانوی سرزمین منی نیستی مگر
از پرچم سه رنگ شما را شناختم
محمد_ سلمانی
در این دقایق بسیار تلخ و تکراری - محمد سلمانی
در این دقایق بسیار تلخ و تکراری
یکی نشسته میان چهار دیواری
یکی نشسته که تصویر او شبیه من است
یکی که چاره ی کارش شده ست ناچاری
کسی شبیه من و روزهای ابری من
کسی که گم شده دربین خواب وبیداری
دوچشم برده میان دو دست و می گرید
به قطره های غروری که می شود جاری
هنوز خاطره ها را عزیز می دارد
نمی گذارد عشقش کشد به بیزاری
مرا در آینه می بیند و نمی شکند
چقدر کار شگفتی ست خویشتن داری!!
محمد سلمانی