-
مجبور نیستی که بمانی ... ولی نرو - مهدی فرجی
جمعه 25 آبان 1403 22:37
پابند کفشهای سیاه سفر نشو یا دست کم بخاطر من دیرتر برو دارم نگاه می کنم و حرص می خورم امشب قشنگ تر شده ای - بیشتر نشو کاری نکن که بشکنی ام، اما شکسته ای حالا شکستنی ترم از شاخه های مو موضوع را عوض بکنیم از خودت بگو ! به به مبارک است :دل خوش ! لباس نو دارند سور وسات عروسی می آورند از کوچه های سرد به آغوش گرم تو هی پا...
-
لینک کانال دکلمه های علی ایلکا
شنبه 15 اردیبهشت 1403 20:30
لینک کانال دکلمه های علی ایلکا در تلگرام روی لینک کلیک کنید . https://telegram.me/deklamehaye_ali_ilka اینستاگرام: https://www.instagram.com/deklame.ali.ilka
-
تو را من چشم در راهم - نیما یوشیج
شنبه 15 اردیبهشت 1403 20:29
تو را من چشم در راهم شباهنگام که میگیرند در شاخ تَلاجَن سایه ها رنگ سیاهی وزان دلخستگانت راست اندوهی فراهم تو را من چشم در راهم شباهنگام در آن دم که بر جا درهها چون مرده ماران خفتگانند در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام گرم یادآوری یا نه، من از یادت نمیکاهم تو را من چشم در راهم. نیما یوشیج...
-
دید مجنون را یکی صحرا نورد - جامی
شنبه 2 دی 1402 13:16
دید مجنون را یکی صحرا نورد در میان بادیه بنشسته فرد دفترش صحرا و انگشتان قلم میزدی هر لحظه حرفی را رقم گفت مجنون شیدا چیست این نامه مینویسی بهر کیست این گفت مشق نام لیلی میکنم خاطر خود را تسلی میکنم چون ندارم جرعه ای از جام او عشق بازی می کنم با نام او هفت اورنگ جامی
-
ای ابر دل گرفته ی بی آسمان بیا - فاضل نظری
چهارشنبه 8 آذر 1402 18:06
ای ابر دل گرفته ی بی آسمان بیا باران بی ملاحظه ی ناگهان بیا چشمت بلای جان و تو از جان عزیزتر ای جان فدای چشم تو با قصد جان بیا مگذار با خبر شود از مقصدت کسی حتی به سوی میکده وقت اذان بیا شُهرت در این مقام به گمنام بودن است از من نشان بپرس ولی بی نشان بیا ایمان خلق و صبرِ مرا امتحان مکن بی آنکه دلبری کنی از این و آن...
-
من شوق قدم های رسیدن به تو هستم - احمد امیرخلیلی
شنبه 20 فروردین 1401 22:38
من شوق قدم های رسیدن به تو هستم یک شهر دلش رفت که من دل به تو بستم آرامش لبخند تو اعجاز تو این است زیبایی تو خانه براندازترین است مستم نه از آن دست که میخانه بخواهد وای از دل دیوانه که دیوانه بخواهد میخواهمت ای هر چه مرا خواستنی تو تو جان منی جان منی جان منی تو من بودم و غم تا که رسیدم به تو غم رفت من آمدم از تو...
-
آمد و گفت: روح بادم و رفت - افشین یداللهی
دوشنبه 18 بهمن 1400 22:43
آمد و گفت: روح بادم و رفت عطر او ماند روی یادم و رفت خود نفهمید در چه حالی بود گریه می کرد و گفت شادم و رفت تکه های دلی که عاریه بود شعر کردم، به عشق دادم و رفت قبله ام را که چشم او کردم چشمکی زد به اعتقادم و رفت باز حوا گذاشت سیبش را روی بار گناه آدم و رفت کم نیاورده بودم اما گفت : از سر تو کمی زیادم و رفت .. افشین...
-
مجسمه - علی ایلکا
چهارشنبه 24 اردیبهشت 1399 23:02
مثل مجسمه وجهی مشترک است میان من و تو و فریاد خاموش نا گفته هایی که بر انتهای قلبهامان مینشیند حرفی از من نیست ، حرفی از تو نیست سخن از ماست و دنیایی که احساسمان در آن جریان دارد . دانلود دکلمه علی ایلکا
-
پدر - محمدرضا جعفری
شنبه 20 اردیبهشت 1399 23:31
از پله های سن بالا آمد، جایزه ی قلم طلایی ونیز را از هیئت داوران تحویل گرفت و برای سخنرانی پشت جایگاه ایستاد . کاملا میدانست که قرار است چه جملاتی را به زبان بیاورد. کلمه به کلمه ی جملاتش را بارها با خودش تکرار کرده بود . گفت:«یه روز معلممون بهم گفت هدف اون چیزیه که اگه تلاش کنی بهش میرسی. آرزو اونه که اگه علاوه بر...
-
برشی از رمان جز از کل - استیو تولتز
چهارشنبه 17 اردیبهشت 1399 23:55
برشی از رمان جز از کل نوشته استیو تولتز ترجمه پیمان خاکسار انتشارات نشر چشمه دانلود دکلمه علی ایلکا
-
شش و بیست دقیقه صبح - علی ایلکا
یکشنبه 14 اردیبهشت 1399 19:38
به ساعت نگاه کردم، شش و بیست دقیقه صبح بود . دوباره خوابیدم . بعد پاشدم . به ساعت نگاه کردم . شش و بیست دقیقه صبح بود . فکر کردم: هوا که هنوز تاریکه، حتماً دفعه ی اول اشتباه دیده ام . خوابیدم وقتی پاشدم هوا روشن بود ولی ساعت باز هم شش و بیست دقیقه صبح بود . سراسیمه پا شدم، باورم نمی شد که ساعت مرده باشد . به این کارها...
-
برای یاد گرفتن آنچه می خواستم بدانم احتیاج به پیری داشتم - ژوبرت
شنبه 13 اردیبهشت 1399 23:38
برای یاد گرفتن آنچه می خواستم بدانم احتیاج به پیری داشتم اکنون برای خوب به پا کردن آنچه که می دانم، احتیاج به جوانی دارم. ژوبرت دانلود دکلمه علی ایلکا
-
آسمان هم که بارانیست ...! - سید علی صالحی
جمعه 29 فروردین 1399 15:44
حالا بعد از آن همه سال، آن همه دوری آن همه صبوری من دیدم از همان سرِ صبحِ آسوده هی بوی بال کبوتر و نایِ تازهی نعنای نورسیده میآید پس بگو قرار بود که تو بیایی و ... من نمیدانستم ! دردت به جانِ بیقرارِ پُر گریهام پس این همه سال و ماهِ ساکتِ من کجا بودی؟ حالا که آمدی حرفِ ما بسیار، وقتِ ما اندک، آسمان هم که...
-
گرفتم خط زدی از دفترت ای سفله نامم را - مرتضی لطفی
شنبه 17 اسفند 1398 08:35
گرفتم خط زدی از دفترت ای سفله نامم را چطور از یادِ مردم میبری- ابله- کلامم را ! هنوز از هستیات رنگی نمی دیدند و می دیدند که بر اوراق هستی ثبت میکردم دوامم را هنوز از گُلگُلِ پیراهنِ خود ذوق می کردی که عاری کردم از سودای پرچم پشت بامم را هنوز از گوشه ٔ قنداقه بوی شیر میدادی که من طی کرده بودم سالها ایام کامم را...
-
من پیر شدم ،دیر رسیدی،خبری نیست - ناصرحامدی
پنجشنبه 3 بهمن 1398 11:09
من پیر شدم ،دیر رسیدی،خبری نیست مانند من آسیمه سر و دربدری نیست بسیار برای تو نوشتم غم خود را بسیار مرا نامه ،ولی نامه بری نیست یک عمر قفس بست مسیر نفسم را حالا که دری هست مرا بال و پری نیست حالا که مقدر شده آرام بگیرم سیلاب مرا برده و از من اثری نیست بگذار که درها همگی بسته بمانند وقتی که نگاهی نگران پشت دری نیست...
-
یلدا - علی ایلکا
شنبه 30 آذر 1398 11:26
آخرین ایستگاه پاییز نزدیک است چند قدم آنطرفتر رو به سوی زمستان اندوهت را به برگها بسپار که صدای آمدن یلدا آرام آرام به گوش میرسد . دانلود دکلمه علی ایلکا
-
مباحثه - پوریا شیرانی
پنجشنبه 25 مهر 1398 00:07
سکوت می کنم و حرف می زنم با تو درین مباحثه دیوانه تر منم یا تو؟ من و تو پس زده روزگار امروزیم تو عشق بی سروپایی و من سراپا تو شبیه بوته خاری اسیر صحرا من شبیه قایق دوری غریق دریا تو چقدر حادثه با خود کشانده ای تا من چقدر آینه در خود شکسته ام تا تو به چشم من که اگر زنده ام به خاطر توست تمام اهل جهان مرده اند، الا تو...
-
دست آرزوها - جلال حاجی زاده
یکشنبه 20 مرداد 1398 21:50
دوستدارم روی دو صندلی سالخورده، پشت به خورشید و رو به دریا بنشینیم. لابهلای سکوت گرممان، سایههایمان بلند شوند و چند قدم از ما جلوتر بروند، درست تا لبهی آخرین موج، جایی که دریا و ساحل از هم به هم تعارف میکنند. سایهی ارغوانی تو مستترین دستهی موهایش را دور گردن من قلاب کند و سایهی من دستهایش را روی خط استوای تن...
-
خونه ی بهار کدوم وره - علیرضا پوراستاد
دوشنبه 20 اسفند 1397 18:35
کمک کنین ای آدما فصلا زمستونی شدن خنده کمه روی لبا باز چشا بارونی شدن یکی به ما خبر بده که از خوشی باخبره به ما که خسته ایم بگه خونه ی بهار کدوم وره تا وقت درمون میرسه رو زخمو بازش میکنن سنگ ریا رو جای مهر سنگ نمازش میکنن آخر خط که میرسیم خطو درازش میکنن آهای فلک آهای فلک که گردنت از هممون بلند تره به ما که خسته ایم...
-
هنوز پنجره باز است - فریدون مشیری
یکشنبه 7 بهمن 1397 08:22
هنوز پنجره باز است تو از بلندی ایوان به باغ مینگری درختها و چمنها و شمعدانیها به آن ترنم شیرین به آن تبسم مهر به آن نگاه پر از آفتاب مینگرند تمام گنجشکان که درنبودن تو مرا به باد ملامت گرفتهاند ترا به نام صدا میکنند The window is still open; You are from the height of the porch to the garden Trees and lawns and...
-
تا توطئهای دیگر، ای دوست خداحافظ - افشین یداللهی
سهشنبه 2 بهمن 1397 08:20
تا توطئهای دیگر، ای دوست خداحافظ تا ضربهی کاریتر، ای دوست خداحافظ مِیلی به سلامت نیست، هر بار دروغی تو یکبار به خود بنگر، ای دوست خداحافظ این حقِ من از ما نیست، تعبیرِ تو از حق است من میگذرم، بگذر، ای دوست خداحافظ میبخشمت امّا تو، هستی که بمانی با این کینهی شرمآور، ای دوست خداحافظ بفروش رفاقت را، من از تو...
-
من به همان لبخند زنده ام - روزبه معین
جمعه 25 آبان 1397 21:17
می آید روزی که در تراس خانهات روی صندلی دسته دار نشستهای و بازی کودکان را تماشا میکنی آن روز دیگر نه باران خاطره ای از من برایت تازه میکند و نه غروب آفتاب سنگی بر دریاچه آرام دلت می اندازد . سال هاست که تو مرا پاک از یاد برده ای ... کنار روزمرگی هایت،یک فنجان چای برای خودت میریزی و با دستانی که دیگر چروک شده اند...
-
پاییز من سلام - پروین نوروزی
دوشنبه 30 مهر 1397 21:56
پاییز من سلام ، دلم را ندیده ای؟ نزدیک تر بیا!!! تو چرا رنگ پریده ای؟ ! انگار مثل من رکب از عشق خورده ای یا زعفران به صورت نازت کشیده ای؟ اینجا بشین و تکیه بده بر سکوت من توخسته ای و تازه از این در رسیده ای بگذار تا حکایت دل را بیان کنم شاید شبیه قصه ی ما را شنیده ای روزی مسافری که قطارش ترانه بود آمد سوار قافیه های...
-
چقدر صدای آمدنِ پاییز - پریسا زابلی پور
جمعه 6 مهر 1397 22:40
چقدر صدای آمدنِ پاییز شبیه صدای قدم های تو بود ملتهب، مرموز، دوست داشتنی... چقدر هوای پاییز شبیه دست های توست نه گرم، نه سرد، همیشه بلاتکلیف... چقدر صدای خش خش برگ ها شبیه صدای قلب من است که خواست، افتاد، شکست... چقدر این پیاده رو ها پر از آرزوهای من است نارنجیِ یکدست، پُر از آدم های دست در دست، مست... چقدر پاییز شبیه...
-
خود را شبی در آینه دیدم دلم گرفت - سید مهدی نقبائی
پنجشنبه 15 شهریور 1397 22:28
خود را شبی در آینه دیدم دلم گرفت از فکر اینکه قد نکشیدم دلم گرفت از فکر اینکه بال و پری داشتم ولی بالاتر از خودم نپریدم دلم گرفت از اینکه با تمام پس انداز عمر خود حتی ستاره ای نخریدم دلم گرفت کم کم به سطح آینه برف می نشست دستی بر آن سپید کشیدم دلم گرفت دنبال کودکی که در آن سوی برف بود رفتم ولی به او نرسیدم دلم گرفت...
-
من دلم می خواهد خانه ای داشته باشم پر دوست - نیلوفر عاکفیان
یکشنبه 17 تیر 1397 22:37
من دلم میخواهد خانهای داشته باشم پُرِ دوست ، کنج هر دیوارش دوستهایم بنشینند آرام گل بگو گل بشنو … ؛ هر کسی میخواهد وارد خانه ی پر عشق و صفایم گردد یک سبد بوی گل سرخ به من هدیه کند . شرط وارد گشتن : شست و شوی دلهاست شرط آن ، داشتن یک دل بی رنگ و ریاست … بر درش برگ گلی میکوبم روی آن با قلم سبز بهار مینویسم : ای...
-
من آسمان پر از ابرهای دلگیرم - آوای انتظار همراه اول - علی ایلکا
پنجشنبه 14 تیر 1397 16:05
من آسمان پر از ابرهای دلگیرم اگر تو دلخوری از من ، من از خودم سیرم من آن طبیب زمین گیر زار و بیمارم که هرچه زهر به خود می دهم نمی میرم من و تو آتش و اشکیم در دل یک شمع به سرنوشت تو وابسته است تقدیرم به دام زلف بلندت دچار و سردرگم مرا جدا مکن از حلقه های زنجیرم درخت سوخته ای در کنار رودم من اگر تو دلخوری از من ، من از...
-
آزادی - هوشنگ ابتهاج
دوشنبه 11 تیر 1397 08:32
آزادی و پرواز از آن خاک به این خاک جز رنج سفر از قفسی تا قفسی نیست این قافله از قافله سالار خراب است اینجا خبر از پیش رو و باز پسی نیست هوشنگ ابتهاج محسن چاوشی خوزستان دانلود دکلمه علی ایلکا
-
به یادت هست آن شب را که تنها - سیاوش کسرایی
یکشنبه 10 تیر 1397 10:00
به یادت هست آن شب را که تنها به بزمی ساده مهمان تو بودم؟ تو میخواندی که دل دریا کن ای دوست من اما غرق چشمان تو بودم؟ تو میگفتی که پروا کن، صد افسوس مرا پروای نام و ننگ رفتهست من آن ساحلنشین سنگم، چه دانی چهها بر سینهی این سنگ رفتهست مکش دریا به خون خواندی و خاموش تمناگر، کنار من نشستی چو ساحلها گشودن بازوان را...
-
دوباره می نویسمت ..کنارِ بیت آخرم - حسین منزوی
سهشنبه 11 اردیبهشت 1397 10:38
دوباره می نویسمت ..کنارِ بیت آخرم وچکه چکه می چکم...به سطر های دفترم تو تازیانه می زنی به زخمه ی خیال من من آب و دانه می دهم به خوش خیالِ باورم تو مثل ماهِ برکه ای ...و من غریق مست شب دوباره تو ..دوباره من..شناوری ..شناورم شنیده ام زپنجره سراغ من گرفته ای؟ هنوز مثل قاصدک ..میانِ کوچه پرپرم گلایه از قفس کمی...کمی عجیب...