ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
تیر برقی «چوبیم» در انتهای روستا
بی فروغم کرده سنگ بچه های روستا
ریشه ام جامانده در باغی که صدها سرو داشت
کوچ کردم از وطن، تنها برای روستا
آمدم خوش خط شود تکلیف شبها، آمدم
نور یک فانوس باشم پیش پای روستا
یاد دارم در زمین وقتی مرا می کاشتند
پیکرم را بوسه می زد کدخدای روستا
حال اما خود شنیدم از کلاغی روی سیم
قدر یک ارزن نمی ارزم برای روستا
کاش یک تابوت بودم کاش آن نجار پیر
راهیم می کرد قبرستان به جای روستا
قحطی هیزم اهالی را به فکر انداخته است
بد نگاهم می کند دیزی سرای روستا
من که خواهم سوخت حرفی نیست اما کدخدا
تیر سیمانی نخواهد شد عصای روستا
کاظم بهمنی
حس می کنم کنار تو، از خود فرا ترم
درگیر چشم های تو باشم، رها ترم
دلتنگی ام، کم از غم تنهایی تو نیست
من هرچه بی قرارتر...بی صدا ترم
گاهی مقابل تو که می ایستم،نرنج
پیش تو از هر آیینه بی ادعاترم
قلبی که کنج سینه می زند...تویی
من با غم تو از خود آشنا ترم
هر لحظه اتفاق می افتم بدون تو
از مرگ ها و زلزله ها، بی هوا ترم
حالم بد است...با تو فقط خوب می شوم
خیلی از آن چه فکر میکنی، مبتلا ترم
اصغر معاذی