-
پی به راز سفرم بُرد و چنان ابر گریست - کاظم بهمنی
دوشنبه 17 خرداد 1395 13:13
پی به راز سفرم بُرد و چنان ابر گریست دید باز آمدنی در پیِ این رفتن نیست همه گفتند "مرو" دیدم و نشنیدم شان مثله این بود به یک رود بگویند:بایست! مفتضح بودن ازین بیش ک در اول قهر فکر برگشتنم و واسطه ای نیست ک نیست در جهانِ تهی از عشق نمی مانم چون در جهانِ تهی از عشق نمی باید زیست دهخدا تجربه عشق ندارد ورنه معنی...
-
تا اطلاع ثانوی از عشق دم بزن - الهام مردانی
شنبه 15 خرداد 1395 07:54
تا اطلاع ثانوی از عشق دم بزن لطفا بدون فاصله با من قدم بزن گاهی به روی پنجره کوچکم بخند گاهی جهان کوچک من را بهم بزن خطی بنام عشق به پیشانی ام بکش یک سرنوشت تازه برایم رقم بزن اصلا بیا به خاطر این روزهای خوب از هفته روزهای بدم را قلم بزن بی فکر درس و کار همین چند لحظه را با من نشسته ایی فقط از عشق دم بزن الهام مردانی...
-
تو را به جای همه کسانی که نشناخته ام دوست می دارم - پل الوار
جمعه 14 خرداد 1395 08:53
تو را به جای همه کسانی که نشناخته ام دوست می دارم تو را به خاطر عطر نان گرم برای برفی که آب می شود دوست می دارم تو را برای دوست داشتن دوست می دارم تو را به جای همه کسانی که دوست نداشته ام دوست می دارم تو را به جای همه ی کسانی که نمی شناخته ام ... دوست می دارم تو را به جای همه ی روزگارانی که نمی زیسته ام ... دوست می...
-
تو به من خندیدی و نمی دانستی - حمید مصدق
پنجشنبه 13 خرداد 1395 10:34
تو به من خندیدی و نمی دانستی من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم باغبان از پی من تند دوید سیب را دست تو دید غضب آلود به من کرد نگاه سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک و تو رفتی و هنوز، سالهاست که در گوش من آرام آرام خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم و من اندیشه کنان غرق در این پندارم که چرا باغچه کوچک ما...
-
حالا که هستی ... - سیامک نوری
چهارشنبه 12 خرداد 1395 10:47
حالا که هستی... در کنارت اشک می ریزم آغوش وا کن در حصارت اشک می ریزم بر شانه هایت ریختی موهای لختت را دارم به روی آبشارت اشک میریزم بار سفر بستی و من تنهاتر از هر وقت ... تو میروی... پشت قطارت اشک میریزم در ایستگاه خالی از تو می نشینم باز دارم به دور از سایه سارت اشک می ریزم آهسته می خشکد گل لبخندهای من در حسرت عطر...
-
رفتن ها... - نوشین جمشیدی
دوشنبه 10 خرداد 1395 08:32
رفتن ها ... گاه چقدر خوب اند ... انگار سبک می شوی از خودت ... مثل وقتی که رفتم از دلت مثل روزی که ندیدی ...مرا مثل آوازی که خواندی، آن شب مثل من که خندیدم... و نمی دانم ، چرا؟ مثل تو که رفتی از یادم، مثل من که یادت افتادم .... رفتن ها ...گاه چقدر خوب اند مثل من که باز هم ...دروغ گفتم ....! نوشین جمشیدی دانلود دکلمه
-
ماه و ماهی - علیرضا بدیع
شنبه 8 خرداد 1395 12:19
تو ماهی و من ، ماهی این برکه ی کاشی اندوه بزرگی ست ، زمانی که نباشی! آه از نفس پاک تو و ، صبح نشابور از چشم تو و ، حجره ی فیروزه تراشی پلکی بزن ای ، مخزن اسرار ، که هر بار فیروزه و یاقوت ، به آفاق بپاشی! ای باد سبک سار! ، مرا بگذر و بگذار! هشدار! ، که آرامش ما را ، نخراشی هرگز به تو دستم نرسد ، ماه بلندم! اندوه بزرگی...
-
تا کی در انتظار گذاری به زاریم - شهریار
شنبه 8 خرداد 1395 11:40
تا کی در انتظار گذاری به زاریم باز آی بعد از اینهمه چشم انتظاریم دیشب به یاد زلف تو در پرده های ساز جان سوز بود شرح سیه روزگاریم بس شکوه کردم از دل ناسازگار خود دیشب که ساز داشت سرسازگاریم شمعم تمام گشت و چراغ ستاره مرد چشمی نماند شاهد شب زنده داریم طبعم شکار آهوی سر در کمند نیست ماند به شیر شیوه وحشی شکاریم شرمم کشد...
-
اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است - محمد علی بهمنی
شنبه 8 خرداد 1395 11:25
اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است دنیا برای از تو نوشتن مرا کم است اکسیر من نه این که مرا شعر تازه نیست من از تو می نویسم و این کیمیا کم است سرشارم از خیال ولی این کفاف نیست درشعر من حقیقت یک ماجرا کم است تا این غزل شبیه غزل های من شود چیزی شبیه عطر حضور شما کم است گاهی ترا کنار خود احساس می کنم اما چقدر دل خوشی خواب...
-
مش ممد حسن و نهال درخت - علیرضا روشن
شنبه 8 خرداد 1395 11:21
مش ممد حسن نهال درختی را کاشت که بار نمى داد. اهل ده گفتند: - بار نمى ده مشدی مش ممد توجه نکرد. خاک پای درخت ریخت. باز گفتند: - بار نمى ده. از ما گفتن توجه نکرد، آبش داد. گفتند: - به خرجت که نمى ره. خود دانی و رفتند. مش ممد هر روز مى آمد و نهال کوچک را آب مى داد. اهل ده بعد از مدتى ببین خودشان گفتند: - نکنه بار بده؟...
-
گاهی خوابت را میبینم - توماس ترانسترومر
شنبه 8 خرداد 1395 08:59
گاهی خوابت را میبینم بیصدا بیتصویر مثلِ ماهی در آبهای تاریک که لب میزند و معلوم نیست حبابها کلمهاند یا بوسههایی از دلتنگی توماس ترانسترومر دانلود دکلمه
-
من هستم و دوباره دلی بی قرار تو - رضا قریشی نژاد
شنبه 8 خرداد 1395 08:00
من هستم و دوباره دلی بی قرار تو این کوچه های خسته ی چشم انتظار تو منظومه ی بلند غزل های ناز من! خورشید هم ستاره شود در مدار تو زیبا ترین تغزل بارانی منی می بالد عاشقانه غزل در بهار تو عطری نجیب می وزد از واژه های من هرگز نبوده این همه شعرم دچار تو بخشیدم عاشقانه دل ام را به چشمهات باشد که بی بهانه شود در کنار تو جایی...
-
یک لحظه دلم خواست که پهلوی تو باشم - امیر سهرابی
شنبه 8 خرداد 1395 07:41
یک لحظه دلم خواست که پهلوی تو باشم بیمحکمه زندانی بازوی تو باشم پیچیده به پای دل من پیچش مویت تا باز زمینخوردهی گیسوی تو باشم کم بودن اسپند در این شهر سبب شد دلواپس رؤیت شدن روی تو باشم طعم عسل عالی لبهات دلیلیست تا مشتری دائم کندوی تو باشم امیر سهرابی دانلود دکلمه
-
گرچه تمام بودنم گمشده در نبودنت - ساسان مظهری
جمعه 7 خرداد 1395 11:33
گرچه تمام بودنم گمشده در نبودنت غرق محال می شوم ، خام دوباره بودنت چهره ی زیبای تو را نقش خیال می کنم باز به خواب خویشتن رسم محال می کنم حسرت دیدار تو را آهِ دوباره می کشم در شب بی ستاره ام تو را ستاره می کشم کاش دوباره بنگری بر دل زار و خسته ام خسته که نه ز عشق تو خرد شدم ، شکسته ام روز میان خواب من باز غروب می شود «...
-
چه صادقانه برایت غزل سرودم و تو - حسین زحمتکش
جمعه 7 خرداد 1395 11:25
چه صادقانه برایت غزل سرودم و تو چه بی ملاحظه گفتی چقدر بی کاری! حسین زحمتکش دانلود دکلمه
-
مدتی پرسه زدن توی خیابان خوب است - علی ایلکا
جمعه 7 خرداد 1395 10:51
مدتی پرسه زدن توی خیابان خوب است خنده و شعر و غزل از دل و از جان خوب است دست در دست تو شب تا به سحر رقصیدن همقدم با تو شدن در نم باران خوب است علی ایلکا دانلود دکلمه
-
باز شب ماند و من و این عطش خانگی ام - محمد حسین بهرامیان
جمعه 7 خرداد 1395 10:43
باز شب ماند و من و این عطش خانگی ام باز هم یاد تو ماند و من و دیوانگی ام اشک در دامنم آویخت که دریا باشم مثل چشم تو پر از شوق تماشا باشم خواب دیدم که تو می آمدی و دل می رفت محرم چشم ترم می شدی و دل می رفت یک نفر مثل پری یک دو نظر آمد و رفت با نگاهی به دل خسته ام آتش زد و رفت خنده زد کوچه به دنبال تبسم افتاد باز دنبال...
-
با اینکه خلق بر سر دل می نهند پا - فاضل نظری
جمعه 7 خرداد 1395 10:41
با اینکه خلق بر سر دل می نهند پا شرمندگی نمی کشد این فرش نخ نما بهلول وار فارغ از اندوه روزگار خندیده ایم! ما به جهان یا جهان به ما کاری به کار عقل ندارم به قول عشق کشتی شکسته را چه نیازی به ناخدا گیرم که شرط عقل به جز احتیاط نیست ای خواجه! احتیاط کجا؟ عاشقی کجا؟ فرقی میان طعنه و تعریف خلق نیست چون رود بگذر از همه ی...
-
پیرم و گاهی دلم یاد جوانی میکند - شهریار
جمعه 7 خرداد 1395 10:08
پیرم و گاهی دلم یاد جوانی می کند بلبل شوقم هوای نغمه خوانی می کند همتم تا می رود ساز غزل گیرد به دست طاقتم اظهار عجز و ناتوانی می کند بلبلی در سینه می نالد هنوزم کاین چمن با خزان هم آشتی و گل فشانی می کند ما به داغ عشقبازی ها نشستیم و هنوز چشم پروین همچنان چشمک پرانی می کند نای ما خاموش ولی این...
-
درد واره ها - قیصر امین پور
جمعه 7 خرداد 1395 10:05
درد واره ها دردهای من جامه نیستند تا ز تن در آورم چامه و چکامه نیستند تا به رشته ی سخن درآورم نعره نیستند تا ز نای جان بر آورم دردهای من نگفتنی دردهای من نهفتنی است دردهای من گرچه مثل دردهای مردم زمانه نیست درد مردم زمانه است مردمی که چین پوستینشان مردمی که رنگ روی آستینشان مردمی که نامهایشان جلد کهنه ی شناسنامه...
-
دلِ من تنگِ کسی نیست؛ ندانم چه کنم - مازیار نظری
پنجشنبه 6 خرداد 1395 10:30
دلِ من تنگِ کسی نیست؛ ندانم چه کنم به سرِ من هوَسی نیست؛ ندانم چه کنم خویش بر آب سپُردم که بگیرد دستی التفاتی به خَسی نیست؛ ندانم چه کنم به کجا عرضه کنم این همه احساسم را؟ که بهای عدسی نیست؛ ندانم چه کنم ! آمدم سر بدهم قصّهِ تنهایی را آشنای قفسی نیست؛ ندانم چه کنم بُغض در سینه گرفتهَ ست رهِ فریادم دستِ فریادرَسی نیست؛...
-
قلب من - پابلو نرودا
یکشنبه 2 خرداد 1395 10:47
قلب من آستانه ی گیسوانت را، یک به یک میشناسد آنگاه که راه خود را در گیسوانت گم میکنی فراموشم مکن ! و بخاطر آور که عاشقت هستم مگذار در این دنیای تاریک بی تو گم شوم موهای تو این سوگواران سرگردان بافته راه را نشانم خواهند داد به شرط آنکه، دریغشان مکنی پابلو نرودا دانلود دکلمه
-
در گیر و دار جنگ شما را شناختم - محمد_ سلمانی
چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 15:22
در گیر و دار جنگ شما را شناختم در مرز و نام ننگ شما را شناختم بسیار ناشناخته بودی برای من در یک شب قشنگ شما را شناختم تو با شتاب تیر به سمت من آمدی من نیز بی درنگ شما را شناختم زخمی زدی و در تن من گم شدی و من با گامهای لنگ شما را شناختم تا با شکوه سوختنم را قدم زنم در کوچه های تنگ شما را شناختم آتش نه عشق ، عشق نه...
-
همینکه نسیم لبخندت - آیدا خاقانی
سهشنبه 21 اردیبهشت 1395 10:55
همینکه نسیم لبخندت نوازش دهد لبانم را گاهی پاهای اندیشه ات آهسته قدم زند مرا کافیست دیگر چه می خواهم جز شنیدن عطر نفسهایت لابلای آغوشم دیگر چه می خواهم جز سرک کشیدن احساست از سر دیوار تنهایی ام گاهی ... آیدا خاقانی دانلود دکلمه
-
سوگند - قیصر امین پور
چهارشنبه 15 اردیبهشت 1395 11:59
مردم همه تو را به خدا سوگند میدهند اما برای من تو آن همیشهای که خدا را به تو سوگند میدهم! قیصر امین پور دانلود دکلمه
-
گر چه میدانم که دنیا ، جایگاه خواب نیست - سید محمد رضا شمس
چهارشنبه 15 اردیبهشت 1395 11:14
گر چه میدانم که دنیا ، جایگاه خواب نیست بحر این دنیای فانی هم به جز مرداب نیست نیمهٔ هر ماه ، مَه در نیمه شب آید میان پاسی از شب طی شده اما شبم مهتاب نیست سید محمدرضا شمس ساقی دانلود دکلمه
-
غمخوار من ! به خانه ی غم ها خوش آمدی - فاضل نظری
چهارشنبه 15 اردیبهشت 1395 08:58
غمخوار من ! به خانه ی غم ها خوش آمدی بامن به جمع مردم تنها خوش آمدی بین جماعتی که مرا سنگ می زنند می بینمت ، برای تماشا خوش آمدی راه نجاتم از شب گیسوی دوست نیست ای من ! به آخرین شب دنیا خوش آمدی پایان ماجرای دل و عشق روشن است ای قایق شکسته به دریا خوش آمدی با برف پیری ام سخنی غیر از این نبود منت گذاشتی به سر ما خوش...
-
هر زمان می بینمت قلبم پریشان می شود - ناشناس
چهارشنبه 8 اردیبهشت 1395 08:42
هر زمان می بینمت قلبم پریشان می شود چشم هایم در هوایت باز گریان می شود حس عشقم ناگهان گل می کند اما چه حیف مثل داغی در میان سینه پنهان می شود گفته بودم دوستت دارم نکردی اعتنا فکر می کردی که احساسم گریزان می شود عشق تو تنها نماد دلخوشی هایم شده دلخوشی هایی که رویاروی پایان می شود فکر می کردم که آسان است دل کندن ز تو دل...
-
گاهی باید رفت - سمیه خلج
سهشنبه 7 اردیبهشت 1395 19:15
گاهی باید رفت از وسعت ابدیت نداشتن ها... و کوله بار خستگی های باران را رها کرد بر رود روان روزگار... گاهی باید سکوت کرد در بغضهای نهان شمع و خطی نوشت از دلتنگی اشک بر گونه های بیقرار باران... و راهی شد،بی چتر و بی نگاه بر وداع آخرین غزلواره های باران... و اینچنین هجرت کرد بر فصلهای بی امان اشک... تا دیگر خطی از سلام...
-
در این دقایق بسیار تلخ و تکراری - محمد سلمانی
دوشنبه 6 اردیبهشت 1395 15:25
در این دقایق بسیار تلخ و تکراری یکی نشسته میان چهار دیواری یکی نشسته که تصویر او شبیه من است یکی که چاره ی کارش شده ست ناچاری کسی شبیه من و روزهای ابری من کسی که گم شده دربین خواب وبیداری دوچشم برده میان دو دست و می گرید به قطره های غروری که می شود جاری هنوز خاطره ها را عزیز می دارد نمی گذارد عشقش کشد به بیزاری مرا در...