دکلمه های علی ایلکا

آدرس کانال دکلمه های علی ایلکا در تلگرام https://telegram.me/deklamehaye_ali_ilka

دکلمه های علی ایلکا

آدرس کانال دکلمه های علی ایلکا در تلگرام https://telegram.me/deklamehaye_ali_ilka

آسمان هم که بارانی‌ست ...! - سید علی صالحی



حالا بعد از آن همه سال، آن همه دوری

آن همه صبوری

من دیدم از همان سرِ‌ صبحِ آسوده

هی بوی بال کبوتر و

نایِ تازه‌ی نعنای نورسیده می‌آید

پس بگو قرار بود که تو بیایی و ... من نمی‌دانستم!

دردت به جانِ بی‌قرارِ پُر گریه‌ام

پس این همه سال و ماهِ ساکتِ من کجا بودی؟

 

حالا که آمدی

حرفِ ما بسیار،

وقتِ ما اندک،

آسمان هم که بارانی‌ست ...!

 

به خدا وقت صحبت از رفتنِ دوباره و

دوری از دیدگانِ دریا نیست!

سربه‌سرم می‌گذاری ... ها؟

می‌دانم که می‌مانی

پس لااقل باران را بهانه کُن

دارد باران می‌آید.

 

مگر می‌شود نیامده باز

به جانبِ آن همه بی‌نشانیِ دریا برگردی؟

پس تکلیف طاقت این همه علاقه چه می‌شود؟!

تو که تا ساعت این صحبتِ ناتمام

تمامم نمی‌کنی، ها!؟

 

باشد، گریه نمی‌کنم

گاهی اوقات هر کسی حتی

از احتمالِ شوقی شبیهِ همین حالای من هم به گریه می‌افتد.

چه عیبی دارد!

 

اصلا چه فرقی دارد

هنوز باد می‌آید،‌ باران می‌آید

هنوز هم می‌دانم هیچ نامه‌ای به مقصد نمی‌رسد

 

 

شعر :  سید علی صالحی

ــــــــــــــــــــــــــــــ

دکلمه :  علی ایلکا


 دانلود دکلمه 

گرفتم خط زدی از دفترت ای سفله نامم را - مرتضی لطفی


گرفتم خط زدی از دفترت ای سفله نامم را

چطور از یادِ مردم می‌بری- ابله- کلامم را!

 

هنوز از هستی‌ات رنگی نمی دیدند و می دیدند

که بر اوراق هستی ثبت می‌کردم دوامم را

 

هنوز از گُل‌گُلِ پیراهنِ خود ذوق می کردی

که عاری کردم از سودای پرچم پشت بامم را

 

هنوز از گوشهٔ قنداقه بوی شیر می‌دادی

که من طی کرده بودم سالها ایام کامم را

 

زدی، رفتی، برو با مایه ی بی مایگی خوش باش

نمی‌گیرم پس از زخم از ضعیفان انتقامم را!

 

مرتضی لطفی

دکلمه علی ایلکا


من پیر شدم ،دیر رسیدی،خبری نیست - ناصرحامدی


من پیر شدم ،دیر رسیدی،خبری نیست

مانند من آسیمه سر و دربدری نیست

 

بسیار برای تو نوشتم غم خود را

بسیار مرا نامه ،ولی نامه بری نیست

 

یک عمر قفس بست مسیر نفسم را

حالا که دری هست مرا بال و پری نیست

 

حالا که مقدر شده آرام بگیرم

سیلاب مرا برده و از من اثری نیست

 

بگذار که درها همگی بسته بمانند

وقتی که نگاهی نگران پشت دری نیست

 

بگذار تبر بر کمرِ شاخه بکوبد

وقتی که بهار آمد و او را ثمری نیست

 

تلخ است مرا بودن و تلخ است مرا عمر

در شهر به جز مرگ متاع دگری نیست

 

شعر :  ناصرحامدی

دانلود دکلمه

 


یلدا - علی ایلکا


آخرین ایستگاه

پاییز نزدیک است

چند قدم آن‌طرف‌تر

رو به سوی زمستان

اندوهت را به برگها بسپار

که صدای آمدن یلدا

آرام آرام به گوش می‌رسد


.دانلود دکلمه علی ایلکا


مباحثه - پوریا شیرانی



سکوت می کنم و حرف می زنم با تو

درین مباحثه دیوانه تر منم یا تو؟

 

من و تو پس زده روزگار امروزیم

تو عشق بی سروپایی و من سراپا تو

 

شبیه بوته خاری اسیر صحرا من

شبیه قایق دوری غریق دریا تو

 

چقدر حادثه با خود کشانده ای تا من

چقدر آینه در خود شکسته ام تا تو

 

به چشم من که اگر زنده ام به خاطر توست 

تمام اهل جهان مرده اند، الا تو ...

 

پوریا شیرانی

ماهی نمیر! باش که دریا بیاورم

دانلود دکلمه علی ایلکا


دست آرزوها - جلال حاجی زاده


دوست‌دارم روی دو صندلی سالخورده، پشت به خورشید و رو به دریا بنشینیم. لابه‌لای سکوت گرممان، سایه‌هایمان بلند شوند و چند قدم از ما جلوتر بروند، درست تا لبه‌ی آخرین موج، جایی که دریا و ساحل از هم به هم تعارف می‌کنند. سایه‌ی ارغوانی تو مست‌ترین دسته‌ی موهایش را دور گردن من قلاب کند و سایه‌ی من دست‌هایش را روی خط استوای تن تو بکشد. سایه‌ی تو دور شود سرش را بچرخاند دکمه‌های پیراهنش را بکند و پرت کند توی آب... سایه‌ی من کفش‌هایش را بکند و بدود دنبال خط تند عطر تو...

سالها در آرام خودمان و ناآرام دریا بنشینیم و عشقبازی سایه‌هایمان را زیرِ نگاه بگیریم. در این روزگارِ کوتاه واقعیت و شب‌های بلند تنهایی، به اشتیاقی دلخوشم که تو قرار است در جان خالیِ من بریزی. ای کاش دست آرزوهای هم را هیچ‌وقت رها نکنیم.


جلال حاجی زاده


دانلود دکلمه علی  ایلکا