ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
آخرین ایستگاه
پاییز نزدیک است
چند قدم آنطرفتر
رو به سوی زمستان
اندوهت را به برگها بسپار
که صدای آمدن یلدا
آرام آرام به گوش میرسد
سکوت می کنم و حرف می زنم با تو
درین مباحثه دیوانه تر منم یا تو؟
من و تو پس زده روزگار امروزیم
تو عشق بی سروپایی و من سراپا تو
شبیه بوته خاری اسیر صحرا من
شبیه قایق دوری غریق دریا تو
چقدر حادثه با خود کشانده ای تا من
چقدر آینه در خود شکسته ام تا تو
به چشم من که اگر زنده ام به خاطر توست
تمام اهل جهان مرده اند، الا تو ...
پوریا شیرانی
ماهی نمیر! باش که دریا بیاورم
دانلود دکلمه علی ایلکا
دوستدارم روی دو صندلی سالخورده، پشت به خورشید و رو به دریا بنشینیم. لابهلای سکوت گرممان، سایههایمان بلند شوند و چند قدم از ما جلوتر بروند، درست تا لبهی آخرین موج، جایی که دریا و ساحل از هم به هم تعارف میکنند. سایهی ارغوانی تو مستترین دستهی موهایش را دور گردن من قلاب کند و سایهی من دستهایش را روی خط استوای تن تو بکشد. سایهی تو دور شود سرش را بچرخاند دکمههای پیراهنش را بکند و پرت کند توی آب... سایهی من کفشهایش را بکند و بدود دنبال خط تند عطر تو...
سالها در آرام خودمان و ناآرام دریا بنشینیم و عشقبازی سایههایمان را زیرِ نگاه بگیریم. در این روزگارِ کوتاه واقعیت و شبهای بلند تنهایی، به اشتیاقی دلخوشم که تو قرار است در جان خالیِ من بریزی. ای کاش دست آرزوهای هم را هیچوقت رها نکنیم.
جلال حاجی زاده
کمک کنین ای آدما فصلا زمستونی شدن
خنده کمه روی لبا باز چشا بارونی شدن
یکی به ما خبر بده که از خوشی باخبره
به ما که خسته ایم بگه خونه ی بهار کدوم وره
تا وقت درمون میرسه رو زخمو بازش میکنن
سنگ ریا رو جای مهر سنگ نمازش میکنن
آخر خط که میرسیم خطو درازش میکنن
آهای فلک آهای فلک که گردنت از هممون بلند تره
به ما که خسته ایم بگو خونه ی بهار کدوم وره
تو شهرمون آخ بمیرم چشمه ستاره کور شده
مسافره امیدمون رفته از اینجا دور شده
نمیدونم باغبونا چرا تو دستا تبره
به ما که خسته ایم بگین خونه ی بهار کدوم وره
آهای فلک آهای فلک که گردنت از هممون بلندتره
به ما که خسته ایم بگو خونه ی بهار کدوم وره
خواننده و شاعر : علیرضا پوراستاد
دکلمه : علی ایلکا
هنوز پنجره باز است
تو از بلندی ایوان به باغ مینگری
درختها و چمنها و شمعدانیها
به آن ترنم شیرین به آن تبسم مهر
به آن نگاه پر از آفتاب مینگرند
تمام گنجشکان
که درنبودن تو
مرا به باد ملامت گرفتهاند
ترا به نام صدا میکنند
The window is still open;
You are from the height of the porch to the garden
Trees and lawns and geranium
Smell it sweet smell
Look at that glimmer of sunshine,
All the spitters
Which is in your absence
They blamed me,
They call you Terra. . .
Fereidoun Mashiri
فریدون مشیری
تا توطئهای دیگر، ای دوست خداحافظ
تا ضربهی کاریتر، ای دوست خداحافظ
مِیلی به سلامت نیست، هر بار دروغی تو
یکبار به خود بنگر، ای دوست خداحافظ
این حقِ من از ما نیست، تعبیرِ تو از حق است
من میگذرم، بگذر، ای دوست خداحافظ
میبخشمت امّا تو، هستی که بمانی با
این کینهی شرمآور، ای دوست خداحافظ
بفروش رفاقت را، من از تو نمیرنجم
بس نیست همین کیفر؟ ای دوست خداحافظ
افشین یداللهی