ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
به نام عشق که زیباترین سر آغاز است
هنوز شیشه ی عطر غزل درش باز است
جهان تمام شد و ماهپاره های زمین
هنوز هم که هنوز است کارشان ناز است
هزار پند به گوشم پدر فشرد و نگفت
که عشق حادثه ای خانمان بر انداز است
پدر نگفت چه رازی است این که تنها عشق
کلید این دل ناکوک ناخوش آواز است
به بام شاه و گدا مثل ابر می بارد
چقدر عشق شریف است و دست و دل باز است
بگو هر آنچه دلت خواست را به حضرت عشق
چرا که سنگ صبور است و محرم راز است
ولی بدان که شکار عقاب خواهد شد
کبوتری که زیادی بلند پرواز است
سعید بیابانکی
ای نشسته در خیال من فراموشم نکن
با فراموشی و تنهایی هم آغوشم مکن
زندگانی می کنم چون شعله با خود سوختن
زنده ام با سوز و ساز خویش، خاموشم مکن
می تراود تا شراب بوسه از جام لبت
از شراب تلخ تنهایی قدح نوشم مکن
دودم و از شعله دارم دامنی رنگین به بار
این شرر از من مگیر از نو سیاه پوشم مکن
چون صبا در جستجوی خود به هر سویم مکش
همچو گیسوی سیاهت خانه بر دوشم مکن
این دل درد آشنا را در شرار غم بسوز
هر چه می خواهی بکن اما فراموشم مکن
ناشناس
نسبت عشق بـه مـَن
نسبت جان است به تـن
تو بگو من به تو مشتاق ترم
یا تو به من؟
ای دیریافته با تو سخن میگویم
بسان ابر که با توفان
بسان علف که با صحرا
بسان باران که با دریا
بسان پرنده که با بهار
بسان درخت که با جنگل سخن میگوید
زیرا که من ریشه های تو را دریافته ام
زیرا که صدای من با صدای تو آشناست
احمد شاملو